۱۳۹۶ آذر ۹, پنجشنبه

زندگینامه افراد موفق:: استیو جابز کیست؟! و دلیل اصلی نام گذاری شرکت اپل

زندگینامه افراد موفق:: استیو جابز کیست؟! و دلیل اصلی نام گذاری شرکت اپل

استیو جابز (Steve Jobs)


این مقاله روایتی از زندگی پرماجرا و پربار استیو جابز، کارآفرین خلاق و موسس شرکت اپل است.
در این مقاله از اولین تجربیات جاب در معنویت تا شهرتش به عنوان سمبل بی بدیل فناوری به تصویر کشیده می شود و ابتکارات تجاری موفق و مبارزات او را در این راه شرح می دهد.
چه کسی باید زندگینامه استیو جابز را بخواند؟
  • هر کس که در مورد زندگی خلاق و پربار این کار آفرین کنجکاو است.
  • هرکس که علاقه مند است بداند اپل چطور به این موفقیت رسیده.
  • کسانی که تحت تاثیر شخصیت سازندگان گجت های تکنولوژیک هستند.
فایده مطالعه زندگینامه استیو جابز برای شما چه خواهد بود؟
نقش جابز در شکل دادن به جهان مدرن و کامپیوتر محور امروز آن قدر پررنگ است که نیاز به هیچ اغراق و مبالغه ای نیست.
او یک آرمان پرست کمال گرا بود که می خواست جهان را از طریق فناوری تغییر دهد.
در این زندگینامه استیو جابز خواهید فهمید که ایده آل گرایی و سر سختی جابز هم او را به اهداف بزرگش رساند و هم منبع تعارض و اختلاف بود.
رفتار او با کارمندان و شرکایش اغلب بی ملاحضه و نامنعطف مثل بچه ای لوس و لجوج تلقی می شد؛ گرچه جابز معتقد بود هدفش وادار کردن افراد به نشان دادن بهترین خود بوده است.
مقاله استیو جابز کیست جذاب یکی از تاثیر گذارترین اسوه های فناوری زمان ما را شرح  می دهد داستان هیجان انگیز نوجوانی که با شروع یک شراکت، سنگ بنای یکی از ارزشمندترین شرکت های فناوری دنیا را به زمین گذاشت.
در این مقاله همچنین خواهید فهمید که:
  • مراقبه چگونه به خلق گجت های فناوری امروزی شد؟
  • چرا وودی (woody) یا بازلایتیر (buzz lightyear) بدون استیوجابز وجود نمی داشتند.
  • چرا جابز فکر می کرد می تواند سرطانش را با طب سوزنی و خوردن میوه درمان کند.
پدر جابز در کارهای فنی ماهر و اصطلاحا آچار به دست بود و بهترین دوستش پسری شوخ طبع که عادت به دست انداختن دیگران داشت و هر دوی این ها بذر عشق به مهندسی و طراحی را در استیو کاشتند.
پدر استیو جابز
در 24 فوریه 1955، عبدالفتاح جندلی (Abdulfattah Jandali) و جوان شیبل (Joanne Schieble) صاحب پسری شدند اما از او نگهداری نکردند.
شیبل از یک خانواده کاتولیک معتصب بود که بچه دار شدن او از یک مرد مسلمان را برنمی تابید.
آن ها در نهایت مجبور به سپردن فرزند خود به کس دیگری شدند.
پاول و کلارا جابز (Paul and Clara Jobs) ساکن سیلیکون ولی (Silicon Valley) نوزاد را به فرزندی پذیرفتند و نام او را استیو گذاشتند.
پاول تکنیسین موتور و مکانیک خودرو بود و استیو را با دنیای مهندسی و طراحی آشنا کرد.
پاول سعی کرد از همان کودکی علاقه خود به مکانیک را به استیو منتقل کند.
اگر در خانه به کمد یا کابینت احتیاج داشتند، پاول بی درنگ مشغول ساخت آن می شد و استیو به او کمک می کرد.
علاوه بر این، خانه نه چندان گران قیمت اما مدرن و زیبای آن ها با دیوارهای شیشه ای از سقف تا کف و یک پلان باز، علاقه افراطی استیو به طراحی بی نقص و چشمگیر را بنیان نهاد.
استیو بعد تر در دبیرستان با استیو ووزنیاک (Steve Wozniac) آشنا شد و بلافاصله رابطه دوستانه ای بین ان دو شکل گرفت.
ووزنیاک پنج سال بزرگ تر و یک تکنیسین کامپیوتر با استعداد بود که چیز های زیادی در مورد کامپیوتر به استیو یاد داد.
استیو ووزنیاک در کنار استیو جابز
آن ها از خیلی جهات شبیه نوجوان های معمول بودند: عاشق بازی و سرگرمی و دست انداختن دیگران اما به کاوش و کشف دنیای الکترونیک و ساخت و خلق چیزها هم علاقه مند بودند.
آن ها در سال 1971 اولین محصول خود را ساختند؛ بلوباکس (Blue Box):
دستگاهی برای برقراری تلفنی راه دور مجانی ووزنیاک طراحی را به عهده داشت و جابز ایده را به کسب و کار تبدیل کرد.
ارزش قطعات 40 دلار بود و قیمت فروش دستگاه 150 دلار آن ها حدود 100 تا از این محصول فروختند و ارزش مهارت های مهندسی ووزنیاک و چشم انداز و دید جابز هر دو روشن شد این تجارت موفق راه را برای همکاری بعدی آن ها یعنی شرکت اپل هموار کرد.
علاقه جابز به معنویت، هنر، حس زیبایی شناسی و تمرکز بالایی در او ساخته بود.
علاقه جابز به معنویت، هنر، حس زیبایی شناسی
در اواخر دهه 1960، فرهنگ های کنجاو و جسور گیگ ها و هیپی ها به نقاط مشترکی رسیده بودند.
بنابر این اشتیاق جابز به ضد فرهنگ در کنار علاقه اش به ریاضی، علم و الکترونیک چندان عجیب نبود.
او بعد ها حس زیبایی شناختی ظریف و تمرکز فوق العاده اش را به تجربیاتش در استفاده از داروهای روان گردان و معنویت نسبت داد.
او در 1972 در کالج رید (Reed)، در یک مدرسه هنر های آزاد خصوصی در اورگان ثبت نام کرد او معتقد بود تجربیاتش در مصرف مخدرها به او (روی دیگر سکه) را نشان داده و او را به سمت آنچه واقعا در زندگی مهم است سوق داده و برای جابز خلق چیزهای بی نقص مهم ترین مسئله در زندگی بود.
جابز با اشتیاق به کشف معنویت شرقی به هند سفر کرد و هفت ماه آنجا ماند.
ذن بودیسم تبدیل به بعد عمیقی از شخصیتش شد، رویکرد زیبایی شناختی مینیمال را در وجودش شکل داد و اورا با قدرت شهود و اشراق آشنا کرد.
علاقه او به معنویت نوع خاصی از تمرکز را در او شکل داد که به حوزه تعریف واقعیت (Reality distortion field) جابز معروف است.
اگر تصمیم می گرفت که چیزی باید اتفاق بیفتد، باخم کردن (منحرف کردن) واقعیت به سمت خواسته خود آن را تحقق می بخشید.
عامل دیگری که قوه زیبایی شناسی جابز را شکل داد، علاقه او به هنر بود.
همچنین بخوانید : کامپیوتر چیست
گرچه کالج را رها کرده بود، اجازه داده بودند کلاس ها را ادامه دهد، کاری که فقط برای غنی سازی درونی خود انجام می داد.
یکی از این کلاس ها خوشنویسی بود که مهارت کسب شده در آن، بعد ها به عنصری کلیدی در رابط کاربری (User Interface) گرافیکی اپل مک (Apple Mac) شد.
بازدید از یک باغ سیب منجر به انتخاب اسم شرکت شد؛ دیدگاه ضد فرهنگی و سخت کوشی، سنگ بناهای یک شرکت موفق شدند.
ترکیب عجیبی به نظر می رسد: فردی با روحیه معنویت گرا در کنار صنعت جدی و کسل کننده کامپیوتر.
اما در اوایل 1970 خیلی از مردم کم کم کامپیوتر را به شکل نمادی از اظهار وجود فردی می دیدند.
جابز هم ضمن غوطه خوردن در مخدرها و ذن، رویای آغاز کسب و کار خود را در سر می پروراند.
همین روزها بود که استیو ووزنیاک ایده ای برای یک کامپیوتر شخصی مدرن مطرح کرد در روزهای آغازین انقلاب فناوری سیلیکون ولی، استیو ووزنیاک به باشگاه کامپیوتر هوم برو (Home Brew) ملحق شد.
جایی که خوره های کامپیوتر برای تبادل ایده ها دور هم جمع شدند فلسفه غالب این بود که ضد فرهنگ و فناوری آمیزه ای بی نقص خواهند بود.
اینجا بود که ووزنیاک به ایده خود رسید کامپیوتر های آن زمان نیازمند چند سخت افزار جداگانه بودند که مدیریت آن ها را پیچیده و استفاده از آن ها را دشوار می کرد. ایده ووزنیاک دستگاهی به صورت یک پکیج بود که کیبورد، صفحه نمایش و کامپیوتر را یکجا و در درون خود داشت.
در ابتدا ووزنیاک می خواست طرحش را رایگان در اختیار دیگران قرار دهد، چناکه اخلاق باشگاه هوم برو ایجاب می کرد اما جابز مصر بود که باید این نوآوری را به سود رساند.
آن دو در 1976 با سرمایه 1300 دلاری، استارت آپی با عنوان اپل کامپیوتر (Apple Computer) تاسیس کردند.

دلیل اصلی انتخاب نام شرکت اپل

دلیل اصلی انتخاب نام شرکت اپل
روزی که قرار بود اسم انتخاب کنند، جابز به دیدن یک باغ سیب رفته بود و چون این کلمه ساده، مفرح و آشنا بود به عنوان اسم شرکت انتخاب شد.
ووزنیاک و جابز طی یک ماه 100 کامپیوتر به صورت دستی ساختند نصف این تعداد به یک فروشنده کامپیوتر محلی فروخته شد و بقیه به دوستان و مشتریان دیگر.
بعد از 30 روز، اولین کامپیوتر اپل به نام اپل وان (Apple 1) به سود دهی رسید.
جابز ووزنیاک با هم تیم قدرتمندی ساخته بودند ووزنیاک جادوگر مهندسی بود و جابز یک کارآفرین آینده گرا که تغییر دنیا توسط کامپیوتر ها را پیش بینی می کرد.
جابز رئیسی کنترل گر و احساسی بود که علاقه ای تسلیم ناپذیر به کمال داشت.
کسانی که جابز را از نزدیک می شناختند می دانند که اونا معطف و یک دنده بود اگر کار با استاندارد های بالای او مطابق نبود، از کوره در می رفت و خشونت کلامی نشان می دهد.

اما چرا جابز به شدت متعصب و کنترل گر بود؟

جابز یک کمال گرای سر سخت بود او می خواست اپل 2 (Apple 2) کامپیوتری با طراحی بی نقص و با ویژگی های کامل و یکپارچه باشد و سختگیری او گرچه باعث موفقیت اپل 2 در بازار سال 1977 شد، انرژی و انگیزه کارکنان شرکت را به شدت تحلیل برد.
اگر جابز حس می کرد کار یک کارمند ضعیف است، به او می گفت عملکردش افتضاح است و اگر کوچک ترین نقصی می دید، به شدت خشمگین می شد.
هر چه شرکت بیشتر رشد می کرد، جابز هم سر سخت تر و یک دنده تر می شد.
نهایتا مایک اسکات به عنوان رئیس اپل انتخاب شد که وظیفه اصلی اش کنترل جابز بود.
اسکات باید مسائل پیچیده و بغرنج را با جابز حل و فصل می کرد کاری که کارکنان دیگر انرژی انجامش را نداشتند.
این روند اغلب باعث اختلاف و تنش می شد جابز گاهعی زیر گریه می زد چون تفویض اختیار و سپردن کنترل اپل به کس دیگر برایش به شدت دشوار بود.
اینکه اسکات تلاش می کرد کمال گرایی جابز را به طریقی محدود کند برای او به شدت نا امید کننده بود اما اسکات معتقد بود کمال گرایی جابز نباید مانعی برای عمل گرایی باشد.
مثلا جابز نمی توانست رنگ اپل 2 را انتخاب کند؛ از نظر او هیچ کدام از 2000 طیف مختلف رنگ بژ برای محصولش مناسب نبودند!
یا روزها صرف تصمیم گیری در مورد میزان گردی گوشه های کامپیوتر می کرد در مقابل تمرکز اسکات روی تولید و فروش کامپیوتر ها بود.
با این حال، از آنجا که شرکت عملکرد خوبی داشت، این تعارض تا حد زیادی قابل حل و فصل بودند اما این مصالحه پایدار نبود.
مکینتاش
مکینتاش (Macintosh) جابز را به اسطوره فناوری تبدیل کرد اما اخلاق تحمل ناپذیرش باعث شکست او شد.
اپل با فروش 6 میلیون کامپیوتر جرقه ای بود که به صنعت کامپیوتر شخصی جان داد.
اما برای جابز این یک موفقیت کامل نبود چون اپل 2 شاهکار ووزنیاک بود نه او.
جابز می خواست دستگاهی تولید کند که به گفته خود او جهان را تکان دهد او با چنین چشم اندازی شروع به کار بر روی مکینتاش کرد.
نسل بعدی اپل 2 که دنیای کامپیوتر شخصی را متحول کرده و جابز را اسطوره فناوری می ساخت اما مکینتاش اختراع جابز به تنهایی نبود؛ او در واقع پروژه مکینتاش را از جف راسکین (Jeff Raskin)؛ یک متخصص رابط کاربری انسان کامپیوتر دزدیده بود.
جابز ایده او را گرفت و دستگاهی ساخت که ریز پردازنده آن قدرت پشتیبانی از تصاویر پیچیده را داشت و با یک موس قابل کنترل بود.
مکینتاش موفقیتی بی سابقه به دست آورد که بخشی از آن به دلیل کمپین بازاریابی پر زرق و برق شامل یک تیزر تلویزیونی تاثیر گذار بود.
این آگهی که ریدلی اسکات(Ridley Scott) فیلمساز هالیوودی آن را کارگردانی کرده بود، امروز به تبلیغ 1984 معروف است.
محبوبیت این تیزر، هم برای محصول و هم برای جابز نوعی واکنش زنجیره ای عمومی به همراه داشت.
جابز چندین مصاحبه سطح بالا با تعدادی از مجلات مطرح ترتیب داد او با زیرکی همه مجله ها متقاعد کرده بود که مصاحبه ای که با آن ها انجام می دهد انحصاری است!
استراتژی او جواب داد و مکینتاش جابز را ثروتمند و مشهور کرد او آنقدر معروف و معتبر شده بود که می توانست از الا فیتزجرالد (Ella Fitz Gerald)، خواننده مطرح بخواهد در جشن تولد سی سالگی اش برنامه اجرا کند.
با این حال همان ویژگی های شخصیتی که باعث موفقیت مکینتاش شده بود، باعث اخراج جابز شد.
کمال گرایی و رفتار ظالمانه او با کارکنان با همان شدت ادامه داشت.
اگر فکر می کرد کسی به اندازه کافی به کمال و بی نقصی توجه ندارد، به راحتی او را بی شعور خطاب می کرد.
رفتار جابز شرکت را مجبور به واکنش کرد در 1985 هیئت مدیره اپل تصمیم به اخراج جابز گرفت.
نکست

محصول بعدی جابز، نکست (Next)، موفق نبود اما او وارد همکاری با پیشروی صنعت انیمیشن، پیکسار (Pixar) شد.

جابز بعد از پشت سر گذاشتن ضربه ای که از اخراج از اپل متحمل شده بود، تصمیم گرفت کارها را دقیقا به روش دلخواه خود انجام دهد با تمام نقاط قوت و ضعفش.
او ابتدا با هدف گیری بازار آموزشی کسب و کار جدیدی به راه انداخت و  کامپیوتری به نام نکست تولید کرد.
او در این پروژه علاقه مفرط خود به طراحی را کاملا آزاد گذاشت: 100 هزار دلار برای طراحی لوگو خرج کرد و مصر بود که کیس کامپیوتر نکست باید مکعبی کامل و بی نقص باشد.
اما کمال گرایی جابز مهندسی و تولید این محصول را بسیار دشوار کرد اضلاع مکعب باید جداگانه تولید می شدند که هزینه آن 650 هزار دلار می شد.
چشم انداز جاه طلبانه و بی انعطاف جابز عملا تبدیل به پاشنه آشیل نکست شد.
پروژه به بی پولی خورد، عرضه محصول به بازار چند سال عقب افتاد و در نهایت برای مصرف کننده نهایی بیش از حد گران بود و به خاطر قیمت بالا و ظرفیت محدود نرم افزار، نتوانست تاثیر قابل توجهی بر صنعت کامپیوتر بگذارد.
در همین دوره، جابز بخش بزرگ سهام شرکت پیکسار را خرید او به عنوان رئیس، ابتکار عمل شرکت را در ترکیب فناوری و هنر به دست گرفت.
جابز تا سال 1988 حدود 50 میلیون دلار در پیکسار هزینه کرده بود و مقدار زیادی پول هم در نکست از دست داده بود.
اما بعد از سال ها دست و پنجه نرم کردن با مشکلات مالی، استودیو تین توی (Tin Toy) را وارد بازار کرد.
فیلمی که چشم انداز منحصر به فرد پیکسار را برای انیمیشن کامپیوتری نشان می داد در همان سال 1988 تین توی توانست برنده جایزه بهترین انیمیشن کوتاه اسکار شود.
بنابراین جابز به این نتیجه رسید که باید محصولات نرم افزاری و سخت افزاری که او را متضرر کرده بودند رها کند و روی پیکسار متمرکز شود که انیمیشن های با کیفیت با پتانسیل سود آوری بالا تولید می کرد.
نهایتا پیکسار با همکاری دیزنی اولین فیلم بلند خود، توی استوری (Toy Story) یا داستان اسباب بازی را تولید کرد این انیمیشن در سال 1996 به بازار آمد و خیلی زود به محبوب ترین فیلم سال تبدیب شد.
وقتی پیکسار به شهرت رسید، سهام جابز(80 درصد کل سهام) بیشتر از 20 برابر سرمایه گذاری اولیه اش ارزش پیدا کرد: حدود 1.2 میلیارد دلار.
خانواده استیو جابز
جابز در این دوره تغییراتی هم در زندگی خصوصی اش داد و با خانواده بیولوژیک واقعی خود ارتباط برقرار کرد.
جابز طی 12 سال جدایی از اپل، هم از لحاظ حرفه ای رشد کرد و هم بیشتر به زندگی خصوصی اش رسیدگی کرد.
در 1986 بعد از مرگ خانواده اش، در مورد ریشه های خود کنجکاو شد و تصمیم گرفت مادر واقعی اش را پیدا کند نهایتا جوآن شیبل را پیدا کرد؛ زنی که از واگذاری فرزندش به شدت پشیمان و متاسف بود.
اطلاع از وجود یک خواهر هم جابز را بیشتر شگفت زده کرد مونا سیمپسون مثل برادرش هنر دوست و با اراده بود و همین آن ها را به هم نزدیک کرد.
سیمپسون در 1996 رمانی به نام یک آدم معمولی (A regular guy) به چاپ رساند که در مورد جابز و ویژگی های شخصیتی نه چندان خوشایندش بود.
جابز چون نمی خواست از خواهر تازه یافته خود خشمگین شود، هرگز رمان را نخواند.
در همین دوره، او با لارن پاول (Laurene Powel)  آشنا شد و در 1991 در حالی که لازن اولین فرزندشان را باردار بود با هم ازدواج کردند.
بعد از رید پاول جابز (Reed Powell Jobs)، دو فرزند دیگر ارین (Erine) و ایو (Eve) هم بدنیا آمدند.
جابز از اولین رابطه خود فرزندی به نام لیزا برنان (Lisa Brennan) داشت که با تشویق لارن تصمیم گرفت وقت بیشتری با او بگذارند.
جابز سعی کرد برای لیزا پدر فعال تری باشد؛ و نهایتا او به جابز و همسرش ملحق شد و تا زمانی که وارد کالج ها را هاروارد شد با آن ها زندگی می کرد.
لیزا درست مانند پدرش شخصیتی احساسی و افراطی داشت و از انجا که هیچ کدا توانایی برقراری ارتباط موثر و مثبت و کمک گرفتن برای حل مشکلات را نداشتند، ممکن بود ماه ها حتی یک کلمه با هم صحبت نکنند.
روش ارتباطی جابز در زندگی خصوصی اش شبیه رفتارش در محیط کار بود او رویکرد دوقطبی داشت: یا به شدت گرم و مهربان یا شدیدا سرد و خشن.
شکست اپل در بازار
با شکست اپل در بازار، جابز دوباره به عنوان مدیر ارشد اجرایی (CEO) به شرکت بازگشت.
در سال های بعد از خروج جابز ار اپل، شرکت دچار مشکلات جدی شد در 1996 برای جبران شکست ها، جیل آملیو (Gail Amelio) به عنوان مدیر ارشد اجرایی انتخاب شد.
آملیو می دانست که برای بازگردان اپل به مسیر موفقیت، باید به شرکتی که ایده های تازه دارد، وارد همکاری شوند.
در 1977 آملیو نکست را خریداری کرد که عملا جابز را تبدیل به مشاور اپل نمود.
جابز به محض برگشت، کنترل امور را تا حد ممکن به دست گرفت او برای ساخت پایه های قدرت خود، مشاغل رده بالای اپل را به کارمندان محبوب خود در نکست داد.
طی این دوره، هیئت مدیره اپل دریافت آملیو نجات دهنده شرکت نخواهد بود و باید شانس خود را دوباره با جابز امتحان کنند.
هئیت مدیره جایگاه مدیر ارشد اجرایی را به جابز پیشنهاد داد او در نهایت شگفتی نپذیرفت و در شغل خود به عنوان مشاور باقی ماند در عوض به پیدا کردن یک مدیر جدید کمک های زیادی کرد.
جابز از جایگاه خود به عنوان مشاور برای افزایش نفوذ در اپل استفاده کرد او حتی هیئت مدیره را وادار به کناره گیری کرد همان افرادی که اصرار داشتند او مدیریت اجرایی را به عهده بگیرد چرا که حس می کرد روند تحول شرکت را کند می کنند.
جابز همکاری با مایکروسافت، رقیب اپل، را هم آغاز کرد و این شرکت نسخه جدیدی از نرم افزار مایکروسافت آفیس را برای مک تولید نمود.
به این ترتیب نزاع قانونی چندین ساله پایان یافت و قیمت سهام اپل فوق العاده بالا رفت.
نهایتا و بعد از تردیدهای زیاد، جابز مدیر ارشد اجرایی شد و تمرکز شرکت را دوباره به تولید محصولات اندک بازگرداند.
جابز قراردادهای لاینسس (تولید تحت لیسانس) اپل را با چند شرکت کامپیوتری دیگر لغو کرد و تصمیم گرفت فقط روی تولید چهار کامپیوتر تمرکز کند: یکی کامپیوتر رومیزی و یک لپ تاپ برای بازار حرفه ای و بازار مصرف کننده
در 1977 اپل 1.04 میلیارد دلار ضرر کرد اما در 1998 بعد از اولین سال مدیریت کامل جابز، سود شرکت به 309 میلیون دلار رسید جابز به خوبی شرکت را نجات داده بود.
ایده های جسورانه و طراحی آینده گرا آی مک
ایده های جسورانه و طراحی آینده گرا آی مک (iMac) و اپل استور (Apple Store)، جابز را به موفقیت نجومی رساند.
جابز استعداد فوق العاده جانی یاو را کشف کرد و او دومین فرد مهم در اپل بعد از جابز شد.
به این ترتیب مهم ترین طراحی صنعتی مشترک آن زمان کلید خورد.
اولین محصولی که جابز و ایو با هم طراحی کردند، آی مک بود؛ کامپیوتر رومیزی که حدود 1200 دلار قیمت داشت و برای مصارف روزانه کاربران ساخته شده بود.
جابز و ایو با ساخت آی مک ایده ظاهر متعارفی که مردم از کامپیوتر می شناختند، تغییر دادند با انتخاب رنگ آبی نیمه شفاف برای کیس، وسواس خود را برای بی نقص بودن کامپیوتر از درون و برون نشان دادند این طراحی در ضمن؛ ظاهر شاد و هیجان انگیزی هم به محصول داده بود.
آی مک در 1998 عرضه و تبدیل به سریع ترین محصول در تاریخ اپل از نظر سرعت فروش شد.
اما جابز نگران این بود که محصولات منحصر به فرد اپل در این میان آن همه محصول عمومی و متعارف فروشگاه های فناوری گم شوند.
راه حل او اپل استور بود، فروشگاه هایی که انکان کنترل کامل فرآیند خرده فروش را به شرکت بدهند.
از آنجا که شرکت گیت وی کامپیوترز بعد از گشودن فروشگاه های مخصوص به خود، ضررهای مالی دیده بود، هیئت مدیره اپل با پیشنهاد جابز مخالف بود اما او توانست آن ها را متقاعدکند و اپل استور ها به صورت آزمایشگاهی به راه افتادند.
جابز در خرد متعارف را در تشخیص سرطان خود نادیده گرفت و در 2011 از دنیا رفت
جابز اولین بار در یکی از چک آپ های منظم خود در اکتبر 2003 متوجه سرطان خود شد.
متاسفانه او درست همان طور که با مشکلات طراحی برخورد می کرد، با بیماری خود مواجه شد: تمام توصیه پزشکان و دانش متعارف را نادیده گرفت و تصمیم گرفت از روش خود برای درمان آن استفاده کند.
او به مدت نه ماه از جراحی سر باز زد و سعی کرد با طب سوزنی و رژیم گیاهخواری خود را درمان کند
با گذشت زمان، تومور سرطانی رشد کرد، تا جایی که برای برداشتن آن باید عمل جراحی بزرگ و حساسی انجام می شد.
حتی وقتی 2008 سرطان دوباره به بدنش بازگشت، او همچنان رژیم میوه و سبزیجات خود را ادامه داد و بیشتر از 18 کیلوگرم وزن کم کرد.
نهایتا متقاعد شد که پیوند کلیه انجام دهد، اما از آن به بعد بیماری اش وارد مرحله خطرناکی شد که گذر از آن ممکن نبود.
جابز در سال 2011 از دنیا رفت و یکی از با ارزش ترین شرکت های تکنولوژیک جهان را از خود به جا گذاشت.
هر آنچه در زندگی انجام داد، محصول اشتیاق شدید و سرسختی کم نظیرش بود.
اما قبل از مرگ گفته بود: (من حرفه ی عالی و زندگی عالی داشتم و هر آنچه می توانستم انجام داده ام)
شخصیت جابز به شکل بی نظیری در ساخته هایش انعکاس یافته بود هر محصول اپل سیستمی بسته و یکپارچه از نرم افزار و سخت افزار بود.
و گرچه استراتژی باز مایکروسافت اجازه تولید سیستم عامل تحت لیسانس این شرکت را سال ها بر صنعت سیستم عامل مسلط کرد، مدل جابز در بلند مدت مزیت خود را ثابت کرد چرا که یک تجربه کاربری بی نقص و خارق العاده را تضمین می کرد.
او کمی قبل از مرگش، شاهد پیشی گرفتن اپل از مایکروسافت و تبدیل شدنش به با ارزش ترین شرکت فناوری جهان بود.
بیوگرافی استیو جابز

جان کلام مقاله : استیو جابز کیست؟
استیو جابز در سیلیکوئن ولی و در نقطه تلاقی هنر و فناوری و مخدر و نخبگی بزرگ شد.
همان جا دوست و شریکی پیدا کرد که منجر به تولد اپل و تحولی عمیق در دنیای فناوری شد.
او موفق شد با تولید محصولات دیجیتال با طراحی بی نقص و کاربری ساده، رابط ما با فناوری را تغییر دهد.

https://moadelsazi.com/who-is-steve-jobs

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر